محل تبلیغات شما

سلاممممم

این رمان جدیدمه 

اسمش خونینه 

بفرمائید 

 

 

 

***********************

راستی به اوایلش نگاه نکنین 

بعدش خوب میشه 

هرچیزی شروعی داره 

و هر شروعی پایان

پایان انسان مرگه

اینکه کی میمیری 

رو تو معلوم نمی کنی 

اینو زمونه معلوم می کنه 

شاید برات یه مرگ ساده تو 

کهنسالی یا تصادف تو اوج جوونی 

یا 

.

.

.

.

.

یه قتل 

_________________________________________

 

توی کافه روی صندلی نشسته بود و داشت قهوه می خورد 

 با چشماش که رنگ آسمون بود بیرونو نگاه می کرد 

برف اروم اروم می بارید 

اول زمستون بود اوایل دی ماه، 6 دی ماه ، فردا تولدش بود و همینطور مادرش 

 برای همین مرخصی گرفته بود 

اومده بود بیرون تا یه هدیه مناسب برای مادرش بخره 

رفت تو یه جواهر فروشی یه پلاک طلا سفید  ظریف اما زیبا خرید 

پلاک و حساب کرد و اومد بیرون 

یه تاکسی گرفت 

رفت خونه 

کلید داشت اما مثل همیشه در زد 

اما کسی درو باز نکرد 

یه بار دیگه 

اما کسی نیومد که درو باز کنه 

خودش درو باز کرد رفت تو بوی مواد شوینده همه جا رو پر کرده بود 

سفرش گرفته بود به این جور مواد حساسیت داشت 

رفت تو آشپز خونه 

اما.

خب تا همین جاش 

اگه خوبه بود و دوست داشتید ادامه بدم بگید حد اقل 2 تا نظر 

جانه 

 

رمان خونین (پارت 1 )

روز اوتاکو مبارک (با کمی تاخیر )

آموزش گذاشتن عکس در پست

یه ,تو ,درو ,باز ,اروم ,دی ,بود و ,درو باز ,در زد اما ,زد اما کسی ,کسی درو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سينما تئاتر